جهانم می شکند با هر انفجار, بادکنک خیالی داده های دیروز, متلاشی می شود. که هنوز ذره…
سرد- وارهها پایبندهای خود را به سخره گرفتهاند. از روزنههای خستهشان جان میتراود. بوی آشنای دورها باز…
بازگشتهای در گمشدگی پریشاندلی در وازدگی در راهی با دو انتهای باز و پهنای فراموشی شمارش؛ یادآور…
نازنین نگارهای با نگاهی سبز ! هوا خواهیت بوی سحری است از یاد رفته، و سرکشی آوایت…
بافتی گرم، دم به دم، هر دم، زندگی را در نشانههای نیامده رنگ میدهد. در دیدگان نوری…
به انتهای دیدار میرسم، آرام و جهان تمام میشود. چون شقایقی تنها و تندخوی بازی ابرها را…
پهنای همگانی مرزهای جدایی، تا آبادیهای غروب تنهایی، تا گردش واژههای درمانده، تا جسارت پرندههای پرسش، در…
که باغ دریافت بیامان، بر غنچههای شکفتگی؛ گشوده و آوازه خوان، تا نمای شناخته شدهی هستی،…
افتادگان بینگاه، با ترانهای خفته در دل، و دستانی تا نیایش بلند، و چشمانی تا آسمان باز…
بارشِ بی بارانی ! چون تماشای بهار، گشادهای ! ترانهای ! سحری ! پیچشی !…